صدای غم
[ یکشنبه 90/10/25 ] [ 2:7 عصر ] [ mohammad ]
[ نظر
]
همین امروز یا فردا توراازدست خواهم داد
چگونه بگذرم از تو ، بگویم هرچه باداباد
تو خواهی رفت اگرچه دوستم داری
ودر شبهای عمر من گل فانوس می کاری
ومثل پشته ای هیزم که آخر دود خواهد شد
وعمرش هم به این آتش فقط محدود خواهد شد
منم با رفتنت بی شک شوم خاکستری خاموش
که داغ مرگ عشق را به سختی می کشد بر دوش
مسیر چشمهایت را شبی ناگاه گم کردم
چراغی نیست ،راهی نیست...چگونه بی تو برگردم
تو دستم را نمی گیری که از این خاک بر خیزم
به سوی آسمانی که به نام توست بگریزم
همیشه فکر می کردم برایت آرزو هستم
همان یک روزنه نوری که داری پیش رو هستم